بانو! نمی گویی خدا را خوش نمی آید؟! یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی محمد سعید مهدوی
به من هر آنچه دلت خواست بد بگو اما نگو سفر به سلامت ... نگو خداحافظ ... حامد عسگری
نیست کم قدرتر از تذکرهء کرب و بلا مشهدی را که علمدار کند هدیه به ما رضا دین پرور
ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟ دنیا پر است این همه از خوش تراشها
حسین زحمتکش
آقا دلمان گرفت، کی می آیی؟
آن سیصد و سیزده نفر جور نشد؟
نیلوفر جهانگیر
در خیال آرزوی وصل، فالی می زدم ناگه از مجلس خرامان و غزل خوان آمدی بابا فغانی
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن گر به از مجنون نبودم، باز عاقل کن مرا صائب تبریزی
خدا کسی ست که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت میهراسی نیست
فاضل نظری
و خـــدا خواست که یک عــــمر نبینـــد یعـقـــوب !
شهــــر ِ بی یــــار ، مگــر ارزش دیــــدن دارد ؟! شهریار
با حیا بودم ولی با دیـدنش فـهـمیده ام آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند علی صفری