بسم الله اگر حریف مایی ..♥
سلام . الان که دارم این مطلبو تایپ می کنم که پست بشه ، زنگ تفریح بین کار عملی و خوندن واسه امتحانمه .
روزایی رو میگذرونم که در گذشته روزای سختی به نظر میومدن . ولی الان خوبم . خیلی خوب .
سعی می کنم امید رو از گوشه و کنار این روزا پیدا کنم و توی هر کنج این خاطرات اکلیل های رنگی بپاشم .
مدتی رو صرف کار عملی درسم انجام دادم که به نظر طولانی میاد .
اما خوشحالم که تونستم خودمو در حینش آروم نگه دارمو و به کارم برسم .
به نظر می رسید با علاقه دارم کارمو انجام بدم .
برخلاف بقیه ی پست ها ، الان دارم از وسط چالش های زندگیم این مطلبو پست می کنم
به نظرم اومد بد نیست که آدما بدونن ماجرا و داستان برای همه هست .
ولی موضوع اینه که هر کس تا چه حد می تونه خودشو آروم نگه داره و توکل کنه .
مدت طولانی ای هست که نخوابیدم و بدنم خستس .
نمی دونم نتیجه ی کارم چی میشه و چقد می تونم خودمو برای امتحان آماده کنم .
عاره .. همه ی اینا هست ولی ..
یه روزی همه ی این ساعت های خستگی تموم میشه و من از خدا می پرسم
هیچ ماجرای دیگه ای برام نداری ؟
من حجم زیادی از عشق رو پیش خودم نگه داشتم تا به زندگی و لحظه هام هدیه اش کنم ..♥